مهربانی مادر
پایگاه مجازی دانشجویان افغانستانی

 

‎13 بهمن تولد ده سالگی ام بود که مادرم یه کاپشن مشکی خیلی خوشگل واسم خریده بود ، خیلی دوسش داشتم ، چون اولین کادوی زندگیم بود . اون شب دیگه خوابم نمی برد و هی می گفتم : «خدایا کی صبح میشه تا کاپشنمو بپوشم و برم مدرسه ؟؟؟»
بالاخره صبح شد و با ذوق و شوق کاپشنو پوشیدم و رفتم به طرف مدرسه . همه دوستامو دور خودم جمع کردم و گفتم : «بینید چه کاپشن قشنگی خریدم » ، همه بچه ها هم تایید کردند و یکشون گفت : « شبیه بچه پولدارا شدی » منم سر از پا نمی شناختم که یه دفعه حسودی حامد ( پسر همسایمون که وضع مالیشون خوب بود ) گل کرد و گفت : « خوب منم از اینا داشتم ولی مال من سفید بود ، تازه خریده بودیم ولی گیر کرد به رخت آویز و پاره شد و دورش انداختیم » منم که می خواستم دروغشو دربیارم زود گفتم : « خوب می دادی مامانت می دوخت » اونم گفت : « اولاً مامان من خیاطی بلد نیست دوماً خیلی ناجور پاره شده بود نمی شد دوختش ، کاپشنتو دربیار نشون بدم از کجا تا کجا پاره شده بود » 
منم کاپشنمو با افتخار خاصی درآوردم و بهش دادم ، وقتی حامد داخل کاپشن نشون می داد که از اینجا تا اینجا پاره شده بود دیدیم همون جایی که نشون میده با دقت و سلیقه زیادی دوخته شده . . . 
به سلامتی مادرم که هم خیاطی بلده و هم میدونه مشکی رنگ عشقه !!! 
قدر چیزایی رو که دارید بدونید !! به خاطر این ماجرا خیلی گریه کردم 
به حرمت مهربونی همه مادرا .....

مهربانی مادر



نظرات شما عزیزان:

پرنیان
ساعت1:26---10 آبان 1391
خیلی زیبا بود !
همیشه نمی دونم چرا وقتی می خوام واسه شما کامنت بزارم لغتی پیدا نمی کنم . زبان قاصر از زیبایی نوشتارتان


مصطفی
ساعت21:05---8 آبان 1391
زیبا و غم انگیز

ح.م
ساعت23:29---6 آبان 1391
معذرت من زود اعتراض کردم...

پیام شما در راه بوده...

سپاسگزارم از نظر ارزنده تان...


ح.م
ساعت23:23---6 آبان 1391
کاش در مورد پستهای آسمان سوخته هم نظرتان را میگفتید..

زود بر گردید ونظر بدید


ح.م
ساعت23:00---6 آبان 1391
چه زیبا یک غم را در لفافه تفسیر نموده

افرین بر نویسنده ی توانای این داستان..


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








ارسال توسط سیدمحمدحسینی
آخرین مطالب